زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه

ابراهیم بن ولید

اِبْراهیمِ ‌بْنِ وَلید، ابواسحاق (خلافت 126-127 ق / 744-745 م) ملقب به مخلوع، سیزدهمین خلیفۀ اموی. در منابع تاریخی نخستین بار از ابراهیم در روزگار خلافت برادرش یزیدبن ولید بن یزید معروف به ناقص، یاد شده است. گفته‌اند که یزید 3 روز پس از آغاز خلافت، زیر فشار قَدَریه که خود به آنان گرایش داشت، ابراهیم را به جانشینی خود برگزید (یعقوبی، 2 / 335؛ ابن‌عبدربه، 4 / 465؛ ابن‌عماد، 1 / 167) و وی را به حکومت اردن گماشت (طبری، 2 / 1834؛ قس: ابن کثیر، 10 / 13). اگرچه طبری (2 / 1869) و به تبع او ابن‌اثیر (5 / 308) نیز اشاره کرده‌اند که یزید در بستر بیماری و به تشویق قدریه برادر خود را به جانشینی برگزید، ولی خلیفة‌ بن خیاط براساس روایتی از علاء ابن بُرد بن سنان نوشته است که قَطَن غلام یزید، هنگامی که خلیفۀ بیمار در بیهوشی بود به‌رغم مخالفت او، ولایتعهدنامۀ ابراهیم را از سوی او جعل کرد (2 / 558). بدین‌سان ابراهیم پس از مرگ یزید به خلافت نشست (ذیحجۀ 126 ق / سپتامبر ـ اکتبر 744 م)، ولی فقط از بیعت بخشی از شام که ابن‌طقطقی (صص 183، 184) آن را بیعتی بی‌اهمیت خوانده است، برخوردار شد (قس: دینوری، 350) و به گفتۀ طبری برخی او را نه به خلافت پذیرفتند و نه به امارت (2 / 1875) و حتی مردم حِمْص آشکارا به مخالفت با او برخاستند (خلیفة ‌بن خیاط، همانجا). ابراهیم نیز عبدالعزیز بن حجّاج ‌بن عبدالملک پسر عمّ خود را که به ولایتعهدی برگزیده بود (دینوری، همانجا) با لشکر شام به محاصرۀ حمص فرستاد (ابن اثیر، 5 / 321). از سوی دیگر مروان‌ بن محمد (ملقب به حِمار) والی ارمنستان و آذربایجان که در روزگار خلافت یزید بن ولد ظاهراً به خونخواهی ولید به حدود شام آمده و از مردم جزیره برای خود بیعت ستانده بود (خلیفة‌ بن خیاط، 2 / 564)، پس از آگاهی از مرگ یزید و خلافت ابراهیم، باز سر به مخالفت برداشت و قصد هجوم به شام کرد. گرچه مروان ظاهراً به خونخواهی ولید (طبری، 2 / 1850) و آزاد ساختن پسران او حَکَم و عثمان که در دمشق زندانی بودند از اطاعت دولت مرکزی سرپیچید، ولی آشکار است که وی خود داعیۀ خلافت داشت (ابن قتیبه، المعارف، 367، 368). از این رو با اعطای مال، برخی از قبایل عرب را با خود همراه و بی‌درنگ آهنگ شام کرد (خلیفة‌ ابن خیاط، 2 / 564). وی نخست به قِنَّسْرین و به روایتی به حلب (همانجا؛ یعقوبی، 2 / 337) که در دست بِشْر بن ولید برادر ابراهیم بود تاخت (طبری، 2 / 1876). در آنجا یزید بن عمر بن هُبَیرة با بنی قیس به مهاجمان پیوست و بِشْر و برادر او مسرور را به مروان تسلیم کرد (ابن اثیر، همانجا). آنگاه مروان با لشکر خویش به حمص که در محاصرۀ عبدالعزیز بن حجاج بود تاخت و چون به شهر نزدیک شد، عبدالعزیز از محاصره دست برداشت و عقب نشست (طبری، 2 / 1877). مردم حمص با مروان بیعت کردند و به لشکر او پیوستند و مروان رو به سوی دمشق نهاد. ابراهیم بن ولیدی که از پیشروی سریع مروان به سوی مرکز خلافت بیمناک شده بود، به عنوان آخرین راه چاره سلیمان‌ بن هشام ‌بن عبدالملک را با 000‘120 تن به مقابلۀ مروان فرستاد. سلیمان در عین‌ الجَرّ با لشکر 000‘80 نفری مروان روبه‌رو شد (ابن اثیر، 5 / 321، 322). به روایت طبری (2 / 1877) مروان نخست کوشید تا یاران سلیمان را از جنگ بازدارد و خواستار آزادی حَکَم و عثمان پسران ولید شد، ولی سرانجام در 7 صفر 127ق / 18 نوامبر 744م کار به جنگی سخت کشید (یعقوبی، همانجا) و سلیمان شکست خورد و به دمشق گریخت (طبری، همانجا؛ ابن اثیر، 5 / 322).
امرای شکست خوردۀ ابراهیم در دمشق گرد آمدند و از بیم آنکه حکم و عثمان، پسران ولید، پس از آزاد شدن به دست مروان، از امیرانی که در قتل پدرشان دست داشتند، انتقام خواهند گرفت، تصمیم به قتل آن دو گرفتند. این مأموریت به عهدۀ یزید ابن خالد بن عبداللـه القَسْری نهاده شد و او نیز ابوالاسد، مولای پدرش را مأمور ساخت تا پسران ولید را در زندان بکشد (طبری، 2 / 1878- 1879؛ قس: خلیفة ‌بن خیاط، 2 / 565). در این میان مروان به دیر العالیه رسید و مردم با او بیعت کردند (یعقوبی، همانجا) و خبر ورود او به شهر، شایع شد. ابراهیم‌ بن ولید که به گفتۀ خلیفة ‌بن خیاط (همانجا)، پیش از آن برای گردآوری نیرو و ادامۀ جنگ به باب الجابیة رفته، ولی کسی به او نپیوسته بود، به تدمُر گریخت (ولهاوزن، 376). سلیمان‌ بن هشام نیز پس از غارت بیت‌المال (طبری، 2 / 1879) به او پیوست. عبدالعزیز بن حجاج نیز که مستقیماً در قتل ولید دست داشت (ابن بابه، 270)، به دست مردم خشمناک دمشق (خلیفة‌ بن خیاط، همانجا) و به قولی به دست موالی ولید بن یزید افتاد و به قتل رسید (طبری، 2 / 1890). به این ترتیب دوران کوتاه و نافرجام خلافت ابراهیم‌ بن ولید که آن را از 70 روز تا 4 ماه دانسته‌اند (همو، 2 / 1875؛ ابن‌بابه، 271؛ یعقوبی، 2 / 337)، به سر آمد. گفته‌اند که ابراهیم پس از شکست سلیمان در دمشق، از خلافت کناره گرفت (نیمۀ صفر 127 ق / 26 نوامبر 744 م) و به بیعت با مروان گردن نهاد (ابن قتیبه، المعارف، 368؛ یعقوبی، همانجا). در حالی که براساس روایتی تأیید نشده، مروان پس از چیرگی بر دمشق، ابراهیم را به دار آویخت (دینوری، 351؛ مسعودی، مروج، 3 / 226)، ولی روایات دیگر برآنند که ابراهیم و سلیمان اندکی بعد که مروان رهسپار جزیره شد، امان خواستند و به بیعت با او گردن نهادند (طبری، 2 / 1892؛ ابن‌اثیر، 5 / 324) و مروان به رغم تشویق یارانش که خواستار قتل و مصادرۀ اموال ابراهیم بودند، از این کار خودداری کرد (صفدی، 6 / 164). ابراهیم که از این پس به مخلوع شهرت یافت (ابن بابه، همانجا)، در سلک یاران وفادار مروان درآمد و در جنگهای خلیفه با دشمنان شرکت جست (مثلاً: طبری، 2 / 1893؛ ابن‌کثیر، 10 / 24). از این پس تا 132 ق / 750 م از ابراهیم در منابع چندان ذکری نرفته است. در این تاریخ، پس از شکست مروان ‌بن محمد در نبرد زاب، ابراهیم را در زمرۀ کسانی که حین گریز در آب رود غرق شده بودند، یافتند (طبری، 3 / 41؛ یعقوبی، همانجا؛ و روایتی از مسعودی، مروج، 3 / 245 و به قولی ابوعون او را در همان جنگ کشت (ابن خلکان، 1 / 443)، اما ابن‌اثیر) 5 / 430، 431) به روایت دیگری نیز استناد کرده است که براساس آن ابراهیم (ابن اثیر او را به غلط ابن یزید نامیده) در آخرین کشتار امویان به دست عبداللـه ‌بن علی در کنار رود ابوفُطْرُس واقع در شام کشته شد.
ابراهیم‌ بن ولید را به القابی چون المقتدر باللـه (قلقشندی، 1 / 161). المُعْتَزّ باللـه (دیار بکری، 2 / 322) و المُتَعَزّز باللـه (مسعودی، التنبیه، 290) خوانده و نقش خاتم او را «تَوَکَّلْتُ عَلَی الحَیّ القَیُّوم» و «ابراهیمُ یَثِقُ باللـه» (قلقشندی، 1 / 161؛ سیوطی، 254) نوشته‌اند، اما با توجه به این نکته که گویا انتخاب القاب برای خلیفگان از روزگار عباسیان رواج یافته است، بعید نیست القابی که برای امویان ذکر کرده‌اند، بر ساختۀ مورخان بعد باشد. به هر حال خلافت ابراهیم که مقارن با نابسامانیها و آغاز فروپاشی امویان بود (ابن طقطقی، 183؛ مسعودی، مروج، 3 / 220)، از سوی مورخان چندان با اهمیت تلقی نشده است و اگرچه طبری نام او را مستقلاً در شمار خلفای اموی ذکر کرده، ولی مسعودی از او و برادرش یزید در یک جا سخن رانده است.
دربارۀ نام مادر ابراهیم نیز میان نویسندگان اختلاف است. بعضی از مورخان متأخرتر چون ابن بابه (ص 151) شاه آفرید دختر فیروز بن یزدگرد را مادر ابراهیم و یزید دانسته‌اند، در‌ حالی که طبری او را در زمرۀ کنیزان (2 / 1875) آورده است و یعقوبی (2 / 337) او را سُعار، مسعودی (مروج، 3 / 226) دِبره و برخی نیز نعم (اربلی، 46) و نعمة و خِشْف (ابن خلکان، 1 / 443) نامیده‌اند. سیوطی (ص 254) نیز به روایت از ابن عساکر گفته است که ابراهیم و مروان ‌بن حمار هر دو برادر و از یک کنیز، زاده شده‌اند، اما قلقشندی (1 / 162) بدون اشاره به برادری آن دو، نام مادر مروان را لبابه، کنیز ابراهیم ‌بن مالک اشتر ذکر کرده است.
ابراهیم‌ بن ابی جمعه کاتب ابراهیم بود و ثابت‌ بن نعیم الحارثی (الجذامی؟) ریاست دیوان فلسطین را به عهده داشت (جهشیاری، 45). محمدبن ذُؤَیْب فُقَیْمی شاعر، معروف به العمانی، از ستایشگران ابراهیم و از شاعران دربار او بوده است (ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، 2 / 641، 642).

مآخذ

ابن اثیر، الکامل، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن بابه، احمد بن علی، رأس مال النّدیم، نسخۀ عکسی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شم‍ ‍175؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛ ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ترجمۀ وحید گلپایگانی، تهران، 1360 ش؛ ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، عقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1948 م؛ ابن‌عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350 ق؛ ابن قتیبه، عبداللـه‌ بن مسلم، الشعر و الشعراء، بیروت، 1964 م؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1388 ق / 1969 م؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، 1351 ق / 1932 م؛ اربلی، عبدالرحمن، خلاصة الذهب المسبوک، به کوشش مکی سید جاسم، بغداد، 1964 م؛ جهشیاری، محمد بن عبوس، الوزراء و الکّتاب، به کوشش عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، 1357 ق / 1938 م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968 م؛ دیاربکری، حسین ‌بن محمد، تارخ الخمیس، قاهره، 1283 ق؛ دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، بغداد، 1379 ق؛ سیوطی، جلال‌الدین، تاریخ الخلفا، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1952 م؛ صفدی، خلیل ‌بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش س. دیدرینگ، بیروت، 1972م؛ طبری، تاریخ، به کوشش یان دخویه، لیدن، 1885- 1889 م؛ قلقشندی، احمد بن علی، مآثر الانافة، به کوشش عبدالستار احمد فراج، کویت، 1964 م؛ مسعودی، علی ‌بن حسین، التنبیه و الاشراف، بیروت، دارصعب؛ همو، مروج الذهب، بیروت، 1385 ق؛ یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ، بیروت، 1379 ق؛ نیز:

Wellhausen, J., The Arab kingdom and its fall, transl., M. G. Weir, Calcutta, 1927.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.